کد مطلب:34010 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

نمونه هایی از تشبیه در کلام امیر











1. از جمله زیباترین و نیكوترین تشبیهات عبارتی است كه امیرمومنان (ع) در آغاز خطبه ی «شقشقیه» ایراد كرده و در آن تشبیه معقول به معقول و محسوس به محسوس و معقول بهمحسوس را جلوه داده است، آنجا كه می فرماید:

«اما و الله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی.»[1].

آری، به خدا سوگند فلان جامه ی خلافت را، بدون اینكه اندامش برای آن متناسب باشد، در بر كرد، با آنكه بخوبی می دانست كه جایگاه من نسبت به خلافت، جایگاه قطب است نسبت به آسیا.

در اینجا امام (ع) جایگاه خویش را نسبت به خلافت، به جایگاه قطب نسبت به آسیا تشبیه كرده است، بدین معنا كه خلافت جز او را نشاید كه سنگ آسیا فقط گرد قطب استوانه به گردش در آید و این تشبیه خود شامل تشبیهات سه گانه زیر در ادب عرب است:

الف. تشبیه جایگاه خویش به جایگاه قطب استوانه نسبت به سنگ آسیا از نوع تشبیه معقول به معقول است، زیرا جایگاه قطب یعنی نظام دهنده ی اوضاع و احوال و حركات و سكنات آسیا، امری معقول است.

ب. تشبیهخویش به قطب آسیا كه از نوع تشبیه محسوس به محسوس است.

ج. تشبیه خلافت به سنگ آسیا كه از نوع تشبیه معقول به محصوص است.[2].

2. امام (ع) در ضمن خطبه ای پس از رحلت رسول خدا (ص)، زمانی كه «عباس» و «ابوسفیان» نزد او آمدند تا با وی به خلاف بیعت كنند، فرموده است:

«و محتنی الثمره لغیره وقت ابناعها كالزارع بغیر ارضه.»[3].

آن كه میوه را نارسیده چیند، همچون كشاورزی است كه زمین دیگری را برای كشت گزیند.

امام (ع) با این بیان یادآور شده است كه اكنون زمان مطالبه ی حكومت- به دلیل نداشتن یار و یاور- نیست و آن حضرت خواهان حكومت در چنین وضعی را كنایه از میوه چینی دانسته است كه در وقت نامناسب بخواهد میوه چیند، زیرا میان میوه چین و

[صفحه 302]

خواهخان حكومت وجه مشتركی است و آن این است كه دستیابی به خواسته، موجب التذاذ می شود و امام (ع) كسی را كه بخواهد در وقت نامناسب میوه بجیند، به كشاورزی تشبیه كرده است كه در زمین دیگری كشت كند و وجه شبه در این تشبیه آن است كه در هر دو مورد سود و نتیجه ای حاصل نمی شود، زیرا كشاورزی كه در زمین دیگری كشت كند، بیم آن می رود كه مانع تصرف او شوند و تلاش او بی ثمر شود و از كارش سود نبرد و همین گونه است وضع كسی كه در وقت نامناسب میوه چیند كه از تلاش خود سودی نمی برد. خواهان حكومت در آن اوضاع و احوال نیز مانند این دو شخص است كه به دلیل نامناسب بودن اوضاع و احوال از تلاش خود نتیجه ای نمی گیرد.[4].

3. از تشبیه های زیبا امام (ع) سخنی است كه آن حضرت رد پاسخ پیشنهاد تعقیب نكردن «طلحه» و «زبیر»- پس از پیمان شكنی و فتنه گری آنان- ایرد كرده،[5] و فرموده است:

«و الله لا اكون كالضبع تنام علی طول اللدم، حتی یصل الیطالبها و یختلها راصدها.»[6].

به خدا سوگند، چون كفتار نباشم كه به آهنگ به خوابش كنند و فریبش دهند و شكارش كنند.

گفته اند كه شكارچیان كفتار برای شكار آن در سردر لانه اش سنگ می گذارند و دست می زنند و صداهایی موزون در می آورند و كفتار به گمان اینكه این صداها از حیواین است كه می تواند آن را شكار كند و به گمان اینكه آن سنگ شكار مطلوب است، از لانه بیرون می آید و شكار می شود،[7] یا به سبب آن صداها به خواب می رود و شكار می گردد.[8].

امام (ع) در اینجا پیشنهاد تعقیب نكردن «طلحه» و «زبیر» و تاخیر انداختن جنگ با ایشان را با بیان تشبیهی رد می كند و مفهوم تشبیه این است كه اگر آنان تعقیب نشوند و این امر به تاخیر افتد، موجب آمادگی بیشتر دشمن می شود و در این صورت كاری مانند كار كفتار خواهد بود كه در تمام مدت حیله شكارچی همچنان آرام بماند و به خواب رود تا شكار شود.[9].

[صفحه 303]

4. امام (ع) در ضمن خطبه ای كه اندك پس از جنگ «نهروان» ایراد كرده و در آن یاران خود و مردم كوفه را به علت سستی در دفاع و اظهار بی میلی در جهاد با دشمنان سرزنش كرده،[10] فرموده است:

«اذا دعوتكم الی جهاد عدوكم دارت اعینكم كانكم من الموت فی غمره و من الذوهول فی سكره یرتج علیكم حواری فتعمهون و كان قلوبكم مالوسه فانتم لا تعقلون.»[11].

هرگاه شما را به جهاد ا دشمنان می خوانم، چشمانتان در كاسه می گردد، كه گویی به گرداب مرگ اندرید و یا در فراموشی و مستی به سر می برید. در پاسخ سخنانم در می مانید، حیران و سرگردانید، گویی دیو در دلتان جای گرفته و دیوانه اید. نمی دانید و ازخرد بیگانه اید.

امام (ع) در این بیان حالت یاران خود و مردم كوفه در گردش چشمان و كاسه ها و سرگردانی در كار، به حالت بیهوشی در حین مردن تشبیه كرده است، كه در چجنین جالی شخص خود را از یاد می برد و به دردی كه گرفترا آن شده است مشغول می گردد و این سخن مانند این فرموده ی خدای متعال است:

(ینظرون الیك تدور اعینه كالذی یغشی علیه من الموت.)[12].

(و چون خطر فرارسد آنان را می بینی كه) مانند كسی كه مرگ او را فراگرفته، چشمانشان در كاسه می گردد (و) به سوی تو می نگرند.

سپس امام (ع) حالت یاران خود و مردم كوفه را به هنگام فراخواندن به جهاد به حال كسی تشبیه كرده كه دجار آشفتگی عقلی شده است، بدین معنی كه در اجابت كردن دعوت امام (ع) به سرگردانی و تردید گرفتار شده اند.[13].

5. امیرمومنان علی (ع) در ضمن سخنی حال و موقعیت خود را در زمانی كه زمام امور را به دست گرفت،[14] چنین بیان فرموده است:

«كالجبل لا تحركه القواصف و لا تزیله العواصف.»[15].

همانند كوهی- ایستاده بودم-كه تندرش نتواند جنباند و گردبار نتواندش لرزاند.

[صفحه 304]

عبارت «كالجبل» مانند كوه، تشبیهی است روشن برای بیان ثبات و پایداری و استقامت در راه حق، همان طور كه تندرها و گردبادها و طوفانها نمی توانند كوه رااز جای بلرزانند و بركنند، امام (ع) را نیز امیال این و آن و هیاهوی مخالفان در پی مطامع از پیمودن راه درست باز ندارد و پیرو خواسته های ناحق و نفسانی آنان نگرددد و خلافت سنت خداوند و شریع الهی كاری انجام ندهد، بلكه همواره بر قانون عدل و موافقت امور با فرمان الهی ثابت و پایدار بماند.[16].

6. امیرمومنان (ع) در سخنی درباره ی «كوفه» فرموده است:

«كانی بك یا كوفه، تمدین مد الادیم العكاظی، تعركین بالنوازل و تركبین بالزلالزل.»[17].

ای كوفه، می بینم چون چرم عكاظی[18] گسترده شوی، درهای سختی به رویت گشاده و بار سنگین بلا بر سرت فتاده.

امام (ع) گستردگی ستم ستمگران را كه بر كوفه و كوفیان روا می گردد، به چرم عكاظی تشبیه كرده است در حالی كه از هر طرف كشیده شود و وجه شبه، شدت ستم و بلا و مصیبت است، چنانكه پوست دباغی محكم نهایت كشش و گسترش را تحمل می كند. آن حضرت واژه ی «عرك» به معنی خوب مالش دادن را به مناسبت همین تشبیه استفاده كرده است و نیز واژه ی «ركوب» از آن رو آورده شده است كه بیانگر شقاوت و ستمگری متجاوزان بدانجاست و واژه ی «زلازل» به مشابهت ستمهایی به ار رفته است كه گریبانگیر مردمان می شود و حال ساكنان زمین را مضطرب و هراسناك می سازد.[19].

7. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای در توصیف دنیا آن را چنین تشبیه كرده است:

«فلم یبقی منها الا سلمه كسمله الادواه، او جرعه كجرعه المقله، لو تمززها الصدیان لم ینقع.»[20].

از آن جز اندكی نماند، چون اندكی آبی كه در آوند ماند، یا جرعه ای كه تشنه آن را به گلو رساند و تشنگی او را ننشاند.

امام (ع) در اینجا ناچیزی و اندكی دنیا را همانند مختصر آبی كه در ته ظرف باقی مانده

[صفحه 305]

باشد یا جرعه ای كه تشنگان در وقت كم آبی میان خود تقسیم كنند- كه كسی بدان سیراب نشود و تشنگی او برطرف نگردد- تشبیه كرده است. امام (ع) این امر را به «مقله» تشبیه كرده است و «مقله» ریگ یا سنگی است كه وقت كم آبی كه جز اندكی آب ندارند، آن را در ظرف آبی نهند و بر آن آب ریزند تا اندازه ی نوشیدن آب برای هر كس مشخص گردد و كسی بیش از آن مقدار آب كه سنگ را پوشانده آب ننوشد.[21] وجه شبه در این تشبیه زیبا و شگفت امام (ع) این است كه اگر تشنه ای ته مانده ی ظرف آب را بیاشامد سیراب نمی شود و تشنگی او برطرف نمی گردد، یعنی همان طور كه تشنه با مختصر آب «مقله» سیراب نمی شود و تشنگی اش برطرف نمی گردد، طالب دنیا و تشنه ی لذتهای آن نیز اگر باقیمانده ی عمر خود را به چشیدن لذتهای آن و بهره گرفتن از خوشیهای آن بگذراند، تشنگی اش برطرف نمی شود و دردش درمان نمی گردد. پس سزاوار آن است كه از دنیاطلبی و شهوت جویی در دنیا دست كشد.[22].

8. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای در سرزنش یاران خود و توبیخ آنان كه به یاری حق برنمی خیزند و از برابر دشمن می گریزند، فرموده است:

«كلما اطل علیكم منسر من مناسر اهل الشام اغلق كل رجل منكم بابه و انجحر انجحار الضبه فی حجرها و الضبع فی وجارها.»[23].

هرگاه دسته ای از سپاهیان شام عنان گشاید و بر سرتان آید به خانه می روید و در به روی خود می بندید و چون سوسمار در سوراخ می خزید و یا چون كفتار در لانه می آرمید.

امام (ع) در این بیان ترس و هراس فراریان ازدفاع و جهاد را به خزیدن سوسمار در سوراخ و ارامیدن كفتار در لانه تشبیه كرده است كه به هنگام دیدن شكارچی یا آنچه موب ترس و هراس آنها می شود، فرار را بر قرار ترجیح می دهند و در سوراخ و لانه خویش می خزند.[24].

9. امیرمومنان (ع) در ضمن خطبه ای چون از آینده خبر می دهد و از تباهی مردم آن دوران و فتنه های آن زمان و پشت كردن ایشان به دین و ایمان سخن می راند،[25].

چنین می فرماید:

[صفحه 306]

«ایها لناس، سیاتی علیكم زمان یكفا فیه الاسلام كما یكفا الاناء بما فیه.»[26].

ای مردم! بزودی بر شما روزگاری خواهد آمد كه اسلام را از حقیقت آن بپردازند،همچون ظرفی كه واژگونش كنند و آن را از آنچه در درون دارد تهی سازند.

امام (ع) دگرگونی زمانه را به واژگونی ظرف با تمام محتوایش تشبیه كرده است و وجه شبه در این بیان ان است كه همان طور كه ظرف پس از واژگونی، فایده ی خود را از دست می دهد، اسلام هم پس از آنكه مردم عمل به آن را ترك می كنند از انتفاع خارج می شود و این بیان از نیكوترین تشبیهات است، كه زمان برای اسلام مانند ظرف برای آب است.[27].

10. امام (ع) در ضمن خطبه ای از آینده چنین خبر می دهد:

«و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا.»[28] و اسلام پوسیتین باژگونه پوشد و كس سخن حق ننیوشد.

این بیان زیباترین و نیكوترین و شیواترین تشبیه است. «مشبه به» پوشیدن پوستین و «وجه شبه» وارونه بودن آن است. منظور آن است كه هدف اسلام اصلاح و تهذیب باطن است تا در نتیجه قلب از اسلام بهره گیرد و فواید ایمان در آن جلوه یابد، اما منافقان این هدف را دگرگون می كنند و بدون اینكه اسلام را در قلب خود جای دهند، آن را فقط بر زبان جاری می نمایند كه این اسلام چون پوستینی وارونه پوشیده شده باشد گرمی ندارد و منافقان با اسلام چنین كنند.[29].

11. امیرمومنان (ع) در سخنی كه مردم را به سبب پریشانی دلها و خفتگی عقلها نكوهش كرده، فرموده است:

«اظاركم علی الحق و انتم تنفرون عنه نفور المعزی من وعوعه الاسد.»[30].

شما را بمهربانی به سوی حق می كشانم و شما از حق می رمید همچون بزغالگان از بانگ شیران غران.

امام (ع) رمیدن مردمان را از حق به رمیدن بزغالگان از بانگ شیر غران تشبیه كرده است و این تشبیه به سبب شدت رمندگی آنان از حق بوده است.[31].

[صفحه 307]

12. امیرمومنان (ع) در حكمتی نورانی فرموده است:

«كن فی الفنته كابن اللبون، لا ظهر فیركب و لا ضرع فیحلب.»[32].

هنگام فتنه چون شتر دوساله باش، نه پشتی تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند-چنان زی كه در تو طمع نبدند.

امام (ع) در اینجا به یاران خود سفارش می كند كه در هنگام فتنه و آشوب مانند شتر دوساله باشند و با عبار «لا ظهر...» به وجه شبه اشاره كرده است و ان اینكه در زمان فتنه هیچ امكانی برای سوء استفاده نداشته باشند و در چنین اوضاعی گمنام و ناتوان و كم ثروت باشند تا برای كمك به ستمگران و فتنه گران به جان و مال شایستگی نداشته باشند و بیدادگران تنوانند از ایشان در جهت مقاصدشان بهره گیرند.[33].

13. امیرمومنان علی (ع) در پی جنازه ای می رفت،شنید مردی می خندد، پس فرمود:

«كان الموت فیها علی غیرنا كتب و كان الحق فیها علی غیرنا وجب و كان الذی نری من الاموات سفر عما قلیل الینا راجعون! نبوئهم اجداثهم ناكل تزاثهم، كانا مخلدون بعدهم! ثم قد نسینا كل واعظ و واعظه و رمینا بكل فادح و جائحه!»[34].

گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته اند و گویا حق را در آن برعهده ی جز ما هشته اند و گویی آنچه از مردگان می بینم مسافرانند كه بزودی نزد ما بازمی آیند و آنان را در گورهایشان جای می دهیم و میراثشان را می خوریم، پنداری ما از پس آنا جاودان به سر می بریم. سپس پند هر پند دهنده را فراموش می كنیم و نشانه ی قهر بلا و آفت می شویم.

امام (ع) در اینجا سه تشبیه آورده است:

الف. تشبه مرگ به چیزی كه برای دیگران مقرر شده است.

ب. تشبیه حقی كه بر انسان واجب است به حقی كه فقط بر دیگران واجب است نه بر او.

ج. تشبیه مردگانی كه انسان به چشم خود می بیند به مسافرانی كه بزودی بازمی آیند.

[صفحه 308]

و وجه شبه در هر سه مورد كم اهمیت دادن به مرگ و بی اعتنایی به ادای حق واجبی است كه خداوند بر مردمان مقرر داشته و عبرت نگرفتن ایشان است از كسانی كه می میرند.[35].

14. امام (ع) در دعا هنگام باران خواستن با بیانی رسا و شیوا و شگفت انگیز فرموده است:

«الله اسقنا ذلل السحاب دون صعابها.»[36].

خدایا ما را سیراب ساز به ابرهای رام به فرمان، نه ابرهای سركش و خروشان.

شریف رضی در ذیل این بیان امام (ع) آورد است كه این سخن از سخنان فصیح و عجیب است، زیرا آن حضرت ابرهای با رعد برق همراه با بادها و آذرخشها را به شتران سرسخت تشبیه كرده است كه بار از پشت بیفكنند و در سواری دادن سركشی كنند و ابرهای تهی از رعد و برق ترسناك را به شتران رام تشبیه كرده است كه شیرشان را به آرامی می دوشند و به آسانی بر پشتشان نشینند.[37].


صفحه 302، 303، 304، 305، 306، 307، 308.








    1. نهج البلاغه، خطبه ی 3.
    2. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 254.
    3. نهج البلاغه، خطبه ی 5.
    4. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 278.
    5. قطب الدین ابوالحسن سعید بن هبه الله بن الحسن الراوندی (القطب الراوندی) منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تحقیق عبداللطیف الكوهمردی، الطبعه الاولی، مكتبه المرعشی النجفی، قم، 1406 ق. ج 1، ص 148.
    6. نهج البلاغه، كلام 6.
    7. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 281.
    8. شرح نهج البلاغه عبده، ج 1، ص 94.
    9. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 281.
    10. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، صص 193 -192.
    11. نهج البلاغه، خطبه ی 34.
    12. قرآن، احزاب 19.
    13. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 79.
    14. پرتوی از نهج البلاغه، ج 1، ص 440.
    15. نهج البلاغه، كلام 37.
    16. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 95.
    17. نهج البلاغه، كلام 47.
    18. «عكاظ» بازاری بوده است در حدود «مكه» كه عرب جاهلی هر سال به مدت یك ماه در آنجا گرد می آمدند و بر یكدیگر فخر می فروختند و شاعران جاهلی به ارائه اشعار خود و بیان فضائل خویش می پرداختند و داد و ستد می كردند و سپس پراكنده می شدند. از جمله كالاهایی كه در آن بازار عرضه می شد «چرم عكاظی» بود كه در آنجا به فروش می رسید. ر. ك: ابوالحسن محمد بن الحسین البیهقی المعروف به قطب الدین الكیذری، حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه، تحقیق عزیزالله العطاردی، الطبعه الاولی، دهلی 1404 ق. ج 1، ص 340، معجم البلدان، ج 4، ص 142.
    19. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 124.
    20. نهج البلاغه، خطبه ی 52.
    21. علی بن ناصر السرخسی، اعلام نهج البلاغه، ضبط و نصه و حقق متنه عزیزالله العطاردی، الطبعه الاولی، موسسه الطباعه و النشر الثقافه و الارشاد الاسلامی، نشر عطارد، 1415 ق. ص 73.
    22. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 140.
    23. نهج البلاغه، كلام 69.
    24. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 2، ص 189.
    25. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 20 و 3.
    26. نهج البلاغه خطبه ی 103.
    27. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 20 و 3.
    28. نهج البلاغه، خطبه ی 108.
    29. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 3، ص 49.
    30. نهج البلاغه، كلام 131.
    31. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 3، ص 149.
    32. نهج البلاغه، حكمت 1.
    33. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 238.
    34. نهج البلاغه، حكمت 122.
    35. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 307 و 5.
    36. نهج البلاغه، حكمت 472.
    37. نهج البلاغه، حكمت 472.